هر چه کردم به خودم کردم و وجدان خودم

پسر نوحم و قربانی طوفان خودم

تک و تنهاتر از آنم که به دادم برسند

آنچنانم که شدم دست به دامان خودم

موی تو ریخته بر شانه تو ، امّا من

شانه ام ریخته بر موی پریشان خودم

از بهشتی که تو گفتی خبری نیست که نیست

می روم سر بگذارم به بیابان خودم

آسمان سرد و هوا سرد و زمین سردتر است

اخوانم که رسیدم به زمستان خودم

تو گرفتار خودت هستی و آزادی هات

من گرفتار خودم هستم و زندان خودم

شب میلاد من بی کس و کار است ولی

باید امشب بروم شام غریبان خودم

#یاسرقنبرلو

پ.ن:

- هرچی میخواستم بیام یه چیز بنویس یه جوری میشد که نمیشد، انگار خودت بخوای خودت رو عذاب بدی

- سریال money heist رو دیدم. با اینکه میشه ازش ایرادات فنی گرفت ولی خیلی باهاش لذت بردم. در کنارش سریال vikings رو هم دیدم و برای تنوع هم چند قسمتی مابینش سریال big bang theory رو میبینم. حال هواشون متفاوته و خطر پاره شدن تسمه تایم وجود داره . سریال hanibal رو هم دانلود کردم و قسمت اول رو نصفه دیدم، حس کردم شبیه dexter باشه ولی نمیشه آنقدر زود قضاوت کرد. سریال westworld رو هم قسمت اولش رو دیدم، خیلی گنگ بود امیدوارم الکی حجم واسه دانلود استفاده نشده باشه. البته شباهتی با سریال humans داره، باید دید چطور پیش میره. خب این نشون میده الان زمان گیر دادنم به فیلم و سریاله .

- نکته ای که توی فیلم هایی شبیه به the walking dead یا حتی game of thrones و یا vikings توی ذهنم مکرر سوال میشه اینه که تشکیل یه جامعه بدون چالش چطوری شدنیه؟ انگار یه جور غیر ممکنه و این غیر ممکن بودنِ به دلیل اینه که چه معیار سنجشی وجود داره  برای قضاوت کردن؟ شاید تنها سنگ بنای اصلی رو بشه اینجور گفت "هرکاری می خوای بکن به شرطی که به حریم شخصی کسی نکنی" با این حال این هم قانون یا اصل اساسی نیست. و این تاریخ رو اثبات می کنه، این همه جنگ و خونریزی به چه دلیله؟

- این چند روز هم طاقچه گردونه شانس گذاشته و باعث شد دو تا کتاب به لیست مطالعه فوری ام اضافه بشه ، کتاب "هر بار که معنی زندگی را فهمیدم، عوضش کردند از دانیل مارتین کلاین" و کتاب "آب نبات دارچینی از مهرداد صدقی" . هر دو فعلا نصفه اس ، دومی رو حتی احتمالا ادامه ندم چون خیلی نسبت به دو کتاب قبلیش ضعیفتره و یا شاید روحیه من داغونتر شده که نمیتونم باهاش ارتباط برقرار کنم. به قول معروف "بعضی از کتاب ها برای نخوندن اند" شاید اینم جز همون هاست.

- نکته مثبت این روزها سرگرم بودنمه و لذت بردن (حداقل در همین حد) از کارهای بدون جبرِ (دیگه یه وقتایی نمیتونم هکسره رو هم تشخیص بدم ) جبر و جبر و جبر. جبر به نظر گستره زیادی داره یه وقت هایی اعتقاد های آدم هم جز جبریات میشن هرچند فکر میکنیم که نیستند ، فقط اینطور فکر میکنیم.

- اینکه آدم دیگه توی تصوراتش هم حتی نخواد قهرمان فیلم و داستان باشه یعنی چی شده؟ حتی توی واقعیت چه برسه به تخیلات

- و اما اینکه به قول فاضل خان نظری:

همراه بسیار است، اما همدمی نیست

مثل تمام غصه ها، این هم غمی نیست

دلبسته اندوه دامنگیر خود باش

از عالم غم دلرباتر عالمی نیست

لبخند می‌زنم که از این بالا، مردم شبیه مورچه‌ها هستند

بیخود شده‌ام لیکن بیخودتر از این خواهم

از بهشتی که تو گفتی خبری نیست که نیست

رو ,هم ,یه ,سریال ,کتاب ,تو ,رو هم ,و جبر ,این هم ,که نیست ,جبر و

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

جنبش مرصوص آموزش مطالب رستورانی Instrumentation دبیرستان کشاورز جود پیام نوری ها اچ پی 20 کتابخانه روستای قایش Social science teacher مجله سوپر مارکت آنلاین کوکوناد شد آنچه شد